مرگ کهنسالترين برنده نوبل ادبی
خسرو ناقد
نويسنده و پژوهشگر
شاید چیزی که دوریس لِسینگ و مسیر زندگی او را برای ما ایرانیان جالب و جذاب میکند، آگاهی از محل تولد اوست: این نویسنده بریتانیایی در ایران متولد شده است.
لِسینگ، نویسنده بریتانیایی، شش سال پیش از مرگ، در ٨٨ سالگی موفق به دریافت جایزه نوبل ادبی شد.
او که در ١٧ نوامبر و در ٩٤ سالگی دیده از جهان فرو بست کهنسالترین نویسندهای بود که جایزه نوبل ادبی به او تعلق گرفته است.
تولد در ایران
لسینگ در مجموع تا رسیدن به میانسالی و اقامت در انگلستان، زندگی پرماجرایی داشت. او در سال ۱۹۱۹ میلادی (۱۲۹۸ شمسی) از پدر و مادری انگلیسی در شهر کرمانشاه متولد شد.
مادرش امیلی پرستار بود و پدرش، آلفرد تیلور، سرهنگ ارتش انگلستان که در جنگ جهانی اول یک پای خود از دست داده و در کرمانشاه رئیس "بانک شاهی" بود. او تا سال ١٩٢٤ میلادی، یعنی تا پنج شش سالگی دوریس، با خانوادهاش در کرمانشاه زندگی میکرد.
بعد هم تمام خانواده به کشور رودزیا (زیمبابوه کنونی) که در آن سالها هنوز جزو مستعمرات انگلستان بود، مهاجرت کردند. پدرش مزرعهای خرید و با تحمل سختی و دشواریهای بسیار به کشاورزی و کشت ذرت مشغول شد.
زندگی در آفریقا
دوریس جوان در آفریقا بهکارهایی گوناگون اشتغال داشت که هیچ کدام مطابق میل و علاقه او نبودند. مثلاً مدتی تلفنچی بود. بعدها برای خود ابزار کار تندنویسی و ماشیننویسی را فراهم آورد و آنها را فراگرفت.
"دوريس جوان در آفريقا بهکارهايی گوناگون اشتغال داشت که هيچ کدام مطابق ميل و علاقه او نبودند. مثلاً مدتی تلفنچی بود. بعدها برای خود ابزار کار تندنويسی و ماشيننويسی را فراهم آورد و آنها را فراگرفت."
دوریس در سن نوزده سالگی و نسبتاً زودهنگام با فرانک چارلز ویزدم، سرهنگی انگلیسی که در رودزیا در خدمت ارتش بریتانیا بود ازدواج کرد. اما این پیوند زناشویی که حاصل آن دو فرزند مشترک بود، حدود پنج سال بیشتر دوام نیاورد.
او در مصاحبهای درباره ازدواج زودهنگام خود میگوید: "در دوران جنگ حالتی وجود دارد که میتوان اسمش را تپش و اضطراب جنگ گذاشت.
در این دورانِ بحرانی، بسیاری با علاقه ازدواج میکنند. عجیب بهنظر میآید، اما شاید خواست و واکنشی طبیعی باشد. زنان همیشه در موقع ازدواج تصور میکنند که بهترین انتخاب را انجام دادهاند و همسر خوبی برگزیدهاند. من هم ازدواج کردم چون در آن زمان بسیاری ازدواج میکردند".
پس از جدایی از همسرش در دفتری شروع بهکار کرد. نیمی از روز ماشیننویسی میکرد و حقوق نسبتاً خوبی دریافت میکرد. در کنار این کار، بقیه روز وقت کافی برایش میماند تا کتاب بخواند و مطالعه کند.
از این طریق به تدریج با مسایل اداری و سیاسی آشنا شد؛ آنچه باعث شد تا به سادگی شغلی هم در پارلمان به دست آورد. گذشته از اینها، سرپرستی کودک نوزاد خود را هم به عهده داشت.
دوریس در سال ۱۹۴۵ میلادی با گوتفرید لسینگ، آلمانی یهودیتبار و از فعالان حزب کمونیست آلمان ازدواج کرد. گوتفرید لسینگ در آن زمان از آلمان هیتلری به آفریقای جنوبی مهاجرت کرده بود و در این شهر زندگی میکرد.
این ازدواج هم چهارسالی بیشتر دوام نیاورد و در سال ۱۹۴۹ میلادی بهجدایی کشید. او بعد از جدایی نام خانوادگی همسرش را همچنان حفظ کرد.
سکونت در انگلستان
"لسينگ چند سالی نيز با حزب کمونيست انگليس همکاری میکرد. ولی در سال ۱۹۵۶ ميلادی و بعد از تهاجم ارتش سرخ به مجارستان، از سياستهای روسيه شوروی و ايدئولوژی کمونيسم فاصله گرفت. بعدها هم در سفرهايش به آلمان شرقی با ديدن واقعيت و مشاهدة وضعيت اين کشور، ضربه و تکان روحی نسبتاً شديدی به او وارد آمد."
لسینگ بعد از جدایی از همسرش، آفریقا را ترک کرد و برای همیشه به انگلستان رفت. او در همین سالها نوشتن اولین رمانش "علفزار آواز میخواند" را آغاز کرد که در سال ١٩٥٠ میلادی منتشر شد.
این رُمان یکی از مشهورترین رمانهای او و از درخشانترین آثاری است که درباره تبعیض نژادی در آفریقا نگاشته شده و به گفته منتقدان و صاحبنظران بهترین رمان لسینگ است.
انتشار این رُمان که در آن انتقادهای شدیدی به سیاستهای تبعیضنژدادی در رودزیا و آفریقای جنوبی شده بود، باعث شد که این دولتها چند دهه از سفر لسینگ به این کشورها جلوگیری کنند.
فیلمی سینمایی نیز در سال ١٩٨١ میلادی بر اساس این رُمان و با عنوان Killing Heat ساخته شد که در زامبیا فیلمبرداری شده بود.
لسینگ چند سالی نیز با حزب کمونیست انگلستان همکاری میکرد. ولی در سال ۱۹۵۶ میلادی و بعد از تهاجم ارتش سرخ به مجارستان، از سیاستهای روسیه شوروی و ایدئولوژی کمونیسم فاصله گرفت.
بعدها هم در سفرهایش به آلمان شرقی با دیدن واقعیت و مشاهده وضعیت این کشور، ضربه روحی نسبتاً شدیدی به او وارد آمد.
همسرش، گوتفرید لسینگ پس از خاتمه جنگ جهانی دوم در کسوت دیپلمات و یکی از کارگزاران حزب کمونیست آلمان به برلین شرقی بازگشت؛ تا آنکه خبر رسید سازمان جاسوسی روسیه شوروی (کا.گ.ب.) او را در کامپالا، پایتخت کشور اوگاندا به قتل رسانده است.
خلاصی از ایدئولوژیها
لسینگ در نیمه دوم زندگی خود با ایدئولوژیهای رنگارنگ و ایسمهای گوناگونی چون کمونیسم و فمینیسم وداع کرده و معتقد بود خلق آثار ادبی با نوشتن هجونامههای سیاسی تفاوت دارد. میگفت: "منتقدان ادبی مایلند آثار مرا در خط معینی قرار دهند. مثلاً میگویند: فلان کتاب را لسینگ درباره تبعیضات نژادی نوشته است.
بعد برچسب دیگری به کتابی دیگر از من میزنند و میگویند: درباره کمونیسم نوشته است و یا در این کتابش از فمینیسم جانبداری کرده است. این انگزدنها و الگوسازیها، یک اثر ادبی را فقط به موضوعی خاص محدود میکند.
کمونیستها اعتقاد داشتند که همه نویسندگان باید در اصل سیاستمدار باشند و پیامی در آثارشان باشد و موظفاند آن را ابلاغ کنند. مثلاً استالین میگفت: نویسندگان معماران افکارند.
این سخن خیلی ترسناک و مخوف است. نویسنده تجارب خودش را به خواننده منتقل میکند؛ آن چیزهایی که ذهن او را بهخود مشغول داشته است. این به اندازه کافی جالب و گیراست، حتی بدون پیامهای ایدئولوژیکی".
دوریس لسینگ بعدها به این باور رسید که کمونیسم در عمل کارایی لازم را برای اداره جامعه ندارد و کارساز نیست. میگفت: "مفاهیم کمونیسم و کاپیتالیسم امروزه بیمعنا شدهاند. در حال حاضر رویکرد همگانی به وضعیت و مسایل اقتصادی است. البته هنوز چین به عنوان کشوری کمونیستی که در مرحله صنعتی شدن است، وجود دارد. در بسیاری از کشورها نیز برنامهریزی اقتصادی و اجتماعی معقولی صورت نمیگیرد. با این همه، بهنظرم تنها در صورت خلاصی از ایدئولوژیها، به سادگی خواهیم توانست بهریشه امور پیببریم".
آثاری با پسزمینههای تصوف اسلامی
"اما آنچه باعث شهرت جهانی دوريس لسينگ شد، انتشار رُمان "دفترچة يادداشت طلايی" در سال ١٩٦٢ ميلادی بود. اين رُمان از آثار معروف و شايد مهمترين رمان از ميان بيش از شصت اثری است که از لسينگ بجامانده است. "دفترچة يادداشت طلايی" بر خلاف خواست لسينگ به "کتابِ مرجع و مقدس" جريانهای فمينيستی تبديل شد."
لسینگ افزون بر انتشار آثاری درباره تبعیضنژادی و مسایل مربوط به زنان، رمانهایی نیز با مضامین روانشناسی نوشت.
در برخی از آثار او که در دهه هفتاد میلادی منتشر شده، گرایش به مضامین تصوف و درونگرایی دیده میشود.
او در این دوره تحت تأثیر تصوف و معنویت قرار داشت و با بهرهگیری از آثار ادریس هاشمی، معروف به "ادریس شاه"، نویسنده افغانیتبار بریتانیایی که در معرفی تصوف به غربیهای تلاش می کرد، رمان هایی با پسزمینههای تصوف اسلامی نوشت.
لسینگ در این گونه آثار کوشیده است تا به دنیای درونی و جهان معنوی انسان راهی بگشاید؛ کتابهایی چون "خاطرات یک نجاتیافته" و نیز "رهنمودهایی برای هبوط به جهنم" در شماره آثار این دورهاوست.
او رُمانی تخیلی - علمی در پنج جلد با عنوان "ستاره سهیل در آرگوس" نوشت و عنوان جلد اول این رمان را با الهام از خط شکسته نستعلیق، "شکسته" (Shikasta) گذاشت. در دو دهه پایانی عمر خود نیز بار دیگر به نوشتن داستانها و رُمانهای رئالیستی بازگشت.
نویسندهای به دور از جار و جنجال
دوریس لِسینگ اما بهرغم زندگی پُرماجرایی که پشت سر گذاشت، در زمره نویسندگان جنجالی بهشمار نمیآید. او از زمانی که بهطور جدی و حرفهای بهکار نویسندگی پرداخت، در لندن ساکن شد و تقریباً همه آثارش را هم در این شهر نوشت.
او زندگی بسیار سادهای داشت و کار نویسندگی را بدور از خبرسازیها و موضعگیریهای سیاسی دنبال میکرد. حتی بعد از دریافت جایزه نوبل ادبی، ساده زیستی خودش را حفظ کرد و حتی در جایی نیز از جارو جنجالهایی که کسب جایزه نوبل به همراه داشت، ابراز ناخشنودی کرد. شاید هم به همین علت بود که در مراسم اهدای جایزه نوبل حضور نیافت.
با این همه، لسینگ هم مانند نویسندگان هم نسل خود، کسانی چون گونتر گراس که به طرفداری از حزب سوسیال دمکرات آلمان و دوستی با رهبر فقید آن، ویلی برانت شهرت دارد و یا گابریل گارسیا مارکز که همدم و همصحبت فیدل کاسترو است، او هم در دورهای بهافکار چپ گرایش داشت.
این شاید تنها نقطه اشتراک لسینگ با این دو نویسنده نامدار است که پیش از او در شمار برندگان جایزه ادبی نوبل بودهاند. جز این، سبک نوشتههای لسینگ و مسیر زندگی او با هر دو این نویسندگان تفاوت اساسی دارد.
آثار بجامانده از دوریس لسینگ
"جالب آنکه لسينگ در سال ۱۹۸۳ ميلادی با نام مستعار "جين سامرز" رُمانی نوشت که نه تنها هيچ ناشری حاضر به انتشار آن نشد، بلکه حتی ناشر آثار او نيز که دستنوشتههای لسينگ را از طريق پست دريافت کرده بود و لسينگ را شخصاً نمیشناخت به او جواب رد داد."
در مجموعه داستانهای کوتاه و رُمانهای لسینگ همیشه آمیزهای از عناصر اجتماعی و بعضاً سیاسی و شخصی یافت میشود.
لسینگ در گفتوگویی درباره سبک و سیاق نویسندگی میگوید: "نویسنده درباره تجربیات عینی و حسی خود مینویسد. پیامی که یک اثر برای خواننده در بر دارد، نباید ساده و یکنواخت باشد، بلکه تناقضات زندگی را آشکار کند. خیلی طول کشید تا من دریافتم که نباید همه چیز را باور کرد و حقیقت محض پنداشت. بعد سر به عصیان برداشتم. تنها به این طریق میتوان چیزها را آزمود و راههای جدیدی یافت".
اما آنچه باعث شهرت جهانی دوریس لسینگ شد، انتشار رُمان "دفترچه یادداشت طلایی" در سال ١٩٦٢ میلادی بود. این رُمان از آثار معروف و شاید مهمترین رمان از میان بیش از شصت اثری است که از لسینگ بجامانده است. "دفترچه یادداشت طلایی" بر خلاف خواست لسینگ به "کتابِ مرجع و مقدس" جریانهای فمینیستی تبدیل شد.
"فرزند پنجم"، "تروریست خوب"، "بچههای خشونت" (در پنج جلد)، "بازگشت به آفریقا"، "خاطرات یک نجاتیافته"، "تابستانِ پیش از تاریکی" و زندگینامه خودنوشت او که در دو مجلد و با عنوانهای "زیر پوست" و "پیادهروی در سایه" بهچاپ رسیده، از دیگر آثار دوریس لسینگ است.
آخرین رمان او در سال ٢٠٠٨ میلادی با عنوان "آلفرد و امیلی" منتشر شد.
جالب آنکه لسینگ در سال ۱۹۸۳ میلادی با نام مستعار "جین سامرز" رُمانی نوشت که نه تنها هیچ ناشری حاضر به انتشار آن نشد، بلکه حتی ناشر آثار او نیز که دستنوشتههای لسینگ را از طریق پست دریافت کرده بود و لسینگ را شخصاً نمیشناخت به او جواب رد داد.
اما ناشران پس از آن که لسینگ نام واقعی نویسنده را فاش ساخت، آمادگی خود را برای چاپ این رُمان که "دفتر خاطرات جین زومر" نام گرفت، اعلام کردند.
جلد دوم این اثر نیز با عنوان "داستانهای عاشقانه جین سامرز" بعدها منتشر شد.
BBC