شعری از شهید عبد القهار عاصی
این ملت من است که دستان خویش را
بر گرد آفتاب کمربند کردهاست
این مشتهای اوست که میکوبد از یقین
دروازههای بسته تردید قرن را
گل نيست ماه نيست دل ماست پارسی
غوغای که ترنم درياست پارسی
باقی در ادامه ی مطلب....................
بر گرد آفتاب کمربند کردهاست
این مشتهای اوست که میکوبد از یقین
دروازههای بسته تردید قرن را
گل نيست ماه نيست دل ماست پارسی
غوغای که ترنم درياست پارسی
باقی در ادامه ی مطلب....................
این ملت من است که دستان خویش را
بر گرد آفتاب کمربند کردهاست
این مشتهای اوست که میکوبد از یقین
دروازههای بسته تردید قرن را
گل نيست ماه نيست دل ماست پارسی
غوغای که ترنم درياست پارسی
از آفتاب معجزه بر دوش می کشد
رو بر مراد و روی به فرداست پارسی
از شام تا به کاشعر از سند تا خجند
آيينه دار عالم بالاست پارسی
تاريخ را وثيقه سبز شکوه را
خون من و کلام مطلاست پارسی
روح بزرگ و طبل خراسانيان پاک
چتر شرف چراغ مسيحاست پارسی
تصوير را مغازله را و ترانه را
جغرافيای معنوی ماست پارسی
سرسخت در حماسه و هموار در سرود
پيدا بودازاين که چه زيباست پارسی
بانگ سپيده عرصه بيدار باش مرد
پيغمبر هنر سخن راست پارسی
دنيا بگو مباش بزرگی بگو برو
ما را فضيلتی که ما راست پارسی
بر گرد آفتاب کمربند کردهاست
این مشتهای اوست که میکوبد از یقین
دروازههای بسته تردید قرن را
گل نيست ماه نيست دل ماست پارسی
غوغای که ترنم درياست پارسی
از آفتاب معجزه بر دوش می کشد
رو بر مراد و روی به فرداست پارسی
از شام تا به کاشعر از سند تا خجند
آيينه دار عالم بالاست پارسی
تاريخ را وثيقه سبز شکوه را
خون من و کلام مطلاست پارسی
روح بزرگ و طبل خراسانيان پاک
چتر شرف چراغ مسيحاست پارسی
تصوير را مغازله را و ترانه را
جغرافيای معنوی ماست پارسی
سرسخت در حماسه و هموار در سرود
پيدا بودازاين که چه زيباست پارسی
بانگ سپيده عرصه بيدار باش مرد
پيغمبر هنر سخن راست پارسی
دنيا بگو مباش بزرگی بگو برو
ما را فضيلتی که ما راست پارسی